دوست داشتنی بود و مهربان. به اندازهی هدایت تمام عالمیان، بار بر دوش داشت؛ اما هیچ گاه چهرهاش را در اثر سختی و فشار کار در هم نمیکشید. چهرهی متبسّمش را که میدیدی نمیتوانستی درنگ نکنی، لبخند نزنی، آرام نگیری. دوست داشتی تو هم با خدا هم نوا شوی و اقرار کنی «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم»[1] ؛ قطعاً تو را خویی والاست.
موضوعات مرتبط: متون ادبی ، ،
شب بود و جهان، سیاه و تاریک.
تاریکیِ قرنها جهل و بی عدالتی زمین را فراگرفته بود.
خدا در زمین به غربت کشانده شده بود و امنیت و عدالت را سر بریده بودند.
آدم، صفیّ و انتخاب شدهی خدا بود برای هدایت مردمان به محمّد (ص)؛
نوح، نبیِّ ماموریت یافته از خدا گشته بود برای ارشاد آدمیان به محمّد (ص)؛
ابراهیم، با همهی جِدّ و جهدش خود را از غیر خدا خالی ساخت و خلیل خدا شد تا برای زمینیان نیکو هدایتگری باشد به محمّد (ص)؛
موسی لایق تکلّم با خدا گشت و عیسی بندهی منتخب معبود شد تا بنی اسراییل را بشارت دهند به ظهور محمّد (ص)
موضوعات مرتبط: متون ادبی ، ،