«قباء»نام جايى است در نزديكى مدينه كه فاصلهاش تا شهر مدينه حدود دو فرسخ يا كمى بيشتر بوده و اكنون نيز مسجد بسيار زيبايى كه اساس آن را رسول خدا(ص)پى ريزى كرده است در آنجا وجود دارد و اطراف آن را باغهايى سرسبز فرا گرفته.
موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،
در علم كلام در جاى خود ثابت شده كه پيغمبر الهى كسى است كه داراى معجزه باشد و بتواند به اذن خدا كارهايى را كه ديگران نمىتوانند انجام دهند و از نظر عقل نيز محال نباشد بدون اسباب و علل مادى و ظاهرى از طريق اعجاز و خرق عادت انجام دهد(چنانچه در داستان معراج به آن اشاره شد).
موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،
سراقة بن مالك - يكى از افراد سرشناس مكه و سواركاران عرب در زمان خود بود - گويد: من با افراد قبيله خود دور هم نشسته بوديم كه مردى از همان قبيله از راه رسيد و در برابر ما ايستاده گفت: به خدا سوگند من سه نفر را ديدم كه به سوى يثرب مىرفتند گمان من اين است كه محمد و همراهانش بودند!
من دانستم راست مىگويد اما براى اينكه آنها كه اين حرف را شنيدند به طمع جايزه بزرگ قريش به سوى يثرب به راه نيفتند بدو گفتم: نه آنها محمد و همراهانش نبودهاند بلكه آنان افراد فلان قبيلهاند كه در تعقيب گمشده خود مىگشتهاند!
آن مرد كه اين حرف را از من شنيد، باور كرد و گفت: شايد چنين باشد كه مىگويى و به دنبال كار خود رفت و ديگران هم سرگرم گفتگوى خود شدند، اما من پس از اندكى تامل برخاسته به خانه آمدم و اسب خود را زين كرده و شمشير و نيزهام را برداشته بسرعت راه مدينه را در پيش گرفتم و سرانجام خود را به رسول خدا(ص)و همراهانش رساندم اما همين كه خواستم به آنها نزديك شوم دستهاى اسب به زمين فرو رفت و من از بالاى سر اسب به سختى به زمين افتادم و اين جريان دو يا سه بار تكرار شد و دانستم كه نيروى ديگرى نگهبان و محافظ آن حضرت است و مرا بدو دسترسى نيست از اين رو توبه كرده بازگشتم.
و در حديثى كه احمد و بخارى و مسلم و ديگران نقل كردهاند همين كه سراقه بدانها نزديك شد، ابو بكر ترسيد و با وحشتبه رسول خدا(ص)عرض كرد: يا رسول الله دشمن به ما رسيد!حضرت فرمود: نترس خدا با ماست!و براى دومين بار از ترس گريست و گفت: تعقيب كنندگان به ما رسيدند!حضرت او را دلدارى داده و درباره سراقه نفرين كرد و همان سبب شد كه اسب سراقه به زمين خورده و سراقه بيفتد. . . تا به آخر.
موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،
از آن سو رسول خدا(ص)و ابو بكر در غار آرميده و از شكافى كه وارد شده بودند بيابان و صحرا را مىنگريستند و خداى تعالى براى گم شدن رد پاى رسول خدا(ص)عنكبوتى را مامور كرده بود تا بر در غار تار بتند، و كبكهايى را فرستاد تا آنجا تخمبگذارند و به هر ترتيبى بود وقتى مشركين به در غار رسيدند، ابو كرز نگاه كرد ديد رد پاها قطع شده از اين رو همان جا ايستاد و گفت:
- محمد و رفيقش از اينجا نگذشته و داخل اين غار هم نشدهاند زيرا اگر به درون آن رفته بودند اين تارها پاره مىشد و اين تخم كبكها مىشكست، ديگر نمىدانم در اينجا يا به زمين فرو رفتهاند و يا به آسمان صعود كردهاند!
مشركين دوباره در بيابان پراكنده شدند و هر كدام براى پيدا كردن رسول خدا(ص)به سويى رفتند و برخى در حوالى غار به جستجو پرداختند. اينجا بود كه ابو بكر ترسيد و مضطرب شد و چنانكه خداى تعالى در سوره توبه(آيه 39)فرموده است: رسول خدا(ص)براى اطمينان خاطرش بدو فرمود: «لا تحزن ان الله معنا. . . »محزون مباش كه خدا با ماست و در پارهاى از روايات است كه با اين حال مطمئن نشد، در اين وقتيكى از مشركين رو به روى غار نشست تا بول كند پيغمبر به ابو بكر فرمود: اگر اينها ما را مىديدند اين مرد اين گونه برابر غار براى بول كردن نمىنشست. و در روايت ديگرى است كه چون ديد ابو بكر آرام نمىشود بدو فرمود: بنگر - و از طريق اعجاز دريايى و كشتى را بدو نشان داد كه در يك سوى غار بود - و بدو فرمود: اگر اينها داخل غار شدند ما سوار بر اين كشتى شده و خواهيم رفت.
بارى رسول خدا(ص)سه روز همچنان در غار بود و در اين مدت چند نفر بودند كه از محل اختفاى رسول خدا(ص)مطلع بودند و براى آن حضرت و ابو بكر غذا مىآوردند و اخبار مكه را به اطلاع آن حضرت مىرساندند، يكى على(ع)بود كه مطابق چند حديث هر روزه بدانجا مىآمد و سه شتر و دليل راه به منظور هجرت به مدينه براى آن حضرت و ابو بكر و غلام او تهيه كرد و ديگرى غلام ابو بكر عامر بن فهيره بود، چنانكه در پارهاى از تواريخ آمده است.
موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،
سه روز رسول خدا(ص)در غار ماند و در اين سه روز مشركين قريش جاهايى را كه احتمال مىدادند پيغمبر خدا بدانجا رفته باشد زير پا گذاردند و چون اثرى ازآن حضرت نيافتند تدريجا مايوس شده و موقتا از جستجو و تفحص منصرف شدند اما جايزه بسيار بزرگى براى كسى كه محمد را بيابد تعيين كردند و آن جايزه«صد شتر»بود و راستى هم براى اعراب آن زمان كه همه ثروت و سرمايهشان در شتر خلاصه مىشد، جايزه بسيار بزرگى بود.
ياس مشركين از يافتن محمد(ص)سبب شد كه راهها امن شود و پيغمبر خدا طبق طرح قبلى بتواند از غار بيرون آمده و به سوى مدينه حركت كند.
چنانكه قبلا اشاره شد براى اين كار به دو چيز احتياج داشتند يكى مركب و ديگرى راهنما و دليل راه، كه آنها را حتى المقدور از بى راهه ببرد، مطابق آنچه سيوطى در كتاب در المنثور از ابن مردويه و ديگران نقل كرده، على(ع)اين كارها را انجام داد و سه شتر براى آنها خريدارى كرده و دليل راهى نيز براى ايشان اجير كرد و روز سوم آنها را بر در غار آورد و رسول خدا(ص)بدين ترتيب به سوى مدينه حركت كرد، و مطابق نقل ابن هشام و ديگران ابو بكر قبلا سه شتر براى انجام اين منظور آماده كرده بود و شخصى را هم به نام عبد الله بن ارقط(يا اريقط) - كه خود از مشركين بود اما بدان وسيله خواستند مورد سوء ظن قرار نگيرند - اجير كردند، و اسماء دختر ابو بكر نيز براى ايشان آذوقه آورد.
اما همگى اينان با مختصر اختلافى نوشتهاند: هنگامى كه رسول خدا(ص)خواستحركت كند ابو بكر يا عبد الله ابن ارقط شتر را پيش آوردند كه آن حضرت سوار شود ولى رسول خدا(ص)از سوار شدن خوددارى كرد و فرمود شترى را كه از آن من نيستسوار نمىشوم و سرانجام پس از مذاكره رسول خدا(ص)آن شتر را از ابو بكر خريدارى كرد و آنگاه سوار آن شد و به راه افتادند.
موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،