قريش آن شب را تا به صبح پشت ديوار خانه پاس دادند و از آنجا كه نمىتوانستند آسوده بنشينند و كينه و عداوتشان با رسول خدا(ص)مانند آتشى از درونشان شعله مىكشيد گاه گاهى سنگ روى بستر پيغمبر مىانداختند و على(ع)آن سنگها را بر سر و صورت و سينه خريدارى مىكرد اما حركتى كه موجب ترديد آنها شود و يا بفهمند كه ديگرى به جاى محمد(ص)خوابيده است نمىكرد.
گاه گاهى هم براى اينكه شب را بگذرانند با هم گفتگو مىكردند و چون كار محمد(ص) را پايان يافته مىدانستند زبان به تمسخر و استهزا گشوده و گفتههاى او را به صورت مسخره بازگو مىنمودند، ابو جهل گفت:
- محمد خيال مىكند اگر شما پيروى او را بكنيد سلطنتبر عرب و عجم را به دستخواهيد آورد، و بعد هم كه مرديد دوباره زنده خواهيد شد و باغهايى مانند باغهاى اردن(و شام) به شما خواهند داد ولى اگر از او پيروى نكرديد كشته خواهيد شد و وقتى شما را زنده مىكنند آتشى برايتان برپا خواهند كرد كه در آن بسوزيد!و شايد ديگران هم در تاييد گفتار او سخنانى گفتند و به هر ترتيبى بود شب را سپرى كردند و همين كه صبح شد و براى حمله به خانه ريختند ناگهان على بن ابيطالب را ديدند كه از ميان بستر رسول خدا(ص)بيرون آمد و از جا برخاست، و بر روى آنها فرياد زد و گفت: چه خبر است؟
مشركين به جاى خود خشك شده با كمال تعجب پرسيدند: محمد كجاست؟
على فرمود: مگر مرا به نگهبانى او گماشته بوديد؟مگر شما او را به بيرون كردن از شهر تهديد نكرديد؟او هم به پاى خود از شهر شما بيرون رفت.
اينان كه در برابر عملى انجام شده و كارى از دست رفته قرار گرفته بودند ابتدا ابو لهب را به باد كتك گرفته به او گفتند: تو بودى كه ما را فريب دادى و مانع شدى تا ما سر شب كار را يكسره كنيم سپس با سرعتبه اين طرف و آن طرف و كوه و درههاى مكه به جستجوى محمد رفتند.
و در پارهاى از روايات آمده كه در ميان قريش مردى بود ملقب به«ابو كرز»كه از قبيله خزاعه بود و در شناختن رد پاى افراد مهارتى بسزا داشت از اين رو چند نفر به دنبال او رفته و از وى خواستند رد پاى محمد را بيابد. ابو كرز اثر قدمهاى رسول خدا(ص)را از در خانه آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پيش رفتند تا جايى كه ابو بكر به آن حضرت ملحق شده بود (5) گفت: در اينجا ابى قحافه يا پسرش نيز به او ملحق شده!
اينان به دنبال جاى پاها همچنان تا در غار پيش آمدند.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،