از آن سو رسول خدا(ص)و ابو بكر در غار آرميده و از شكافى كه وارد شده بودند بيابان و صحرا را مىنگريستند و خداى تعالى براى گم شدن رد پاى رسول خدا(ص)عنكبوتى را مامور كرده بود تا بر در غار تار بتند، و كبكهايى را فرستاد تا آنجا تخمبگذارند و به هر ترتيبى بود وقتى مشركين به در غار رسيدند، ابو كرز نگاه كرد ديد رد پاها قطع شده از اين رو همان جا ايستاد و گفت:
- محمد و رفيقش از اينجا نگذشته و داخل اين غار هم نشدهاند زيرا اگر به درون آن رفته بودند اين تارها پاره مىشد و اين تخم كبكها مىشكست، ديگر نمىدانم در اينجا يا به زمين فرو رفتهاند و يا به آسمان صعود كردهاند!
مشركين دوباره در بيابان پراكنده شدند و هر كدام براى پيدا كردن رسول خدا(ص)به سويى رفتند و برخى در حوالى غار به جستجو پرداختند. اينجا بود كه ابو بكر ترسيد و مضطرب شد و چنانكه خداى تعالى در سوره توبه(آيه 39)فرموده است: رسول خدا(ص)براى اطمينان خاطرش بدو فرمود: «لا تحزن ان الله معنا. . . »محزون مباش كه خدا با ماست و در پارهاى از روايات است كه با اين حال مطمئن نشد، در اين وقتيكى از مشركين رو به روى غار نشست تا بول كند پيغمبر به ابو بكر فرمود: اگر اينها ما را مىديدند اين مرد اين گونه برابر غار براى بول كردن نمىنشست. و در روايت ديگرى است كه چون ديد ابو بكر آرام نمىشود بدو فرمود: بنگر - و از طريق اعجاز دريايى و كشتى را بدو نشان داد كه در يك سوى غار بود - و بدو فرمود: اگر اينها داخل غار شدند ما سوار بر اين كشتى شده و خواهيم رفت.
بارى رسول خدا(ص)سه روز همچنان در غار بود و در اين مدت چند نفر بودند كه از محل اختفاى رسول خدا(ص)مطلع بودند و براى آن حضرت و ابو بكر غذا مىآوردند و اخبار مكه را به اطلاع آن حضرت مىرساندند، يكى على(ع)بود كه مطابق چند حديث هر روزه بدانجا مىآمد و سه شتر و دليل راه به منظور هجرت به مدينه براى آن حضرت و ابو بكر و غلام او تهيه كرد و ديگرى غلام ابو بكر عامر بن فهيره بود، چنانكه در پارهاى از تواريخ آمده است.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،