امّ سلمه همسر رسول خدا صلوات اللّه عليه حكايت كند:
در آن روزهائى كه حضرت ، در بستر مرض و آن ناراحتى كه سبب فوت و شهادت حضرتش شد، به بعضى از اطرافيان خود فرمود:
دوست مرا بگوئيد بيايد، عايشه شخصى را به دنبال پدرش ابوبكر فرستاد و چون او وارد شد حضرت رسول صورت خود را از او برگرداند و اظهار داشت :
دوست مرا بگوئيد بيايد، پس حفصه شخصى را به دنبال پدرش عمر فرستاد و چون عمر وارد شد، نيز حضرت صورت خود را برگرداند و فرمود:
دوست مرا بگوئيد بيايد، در اين هنگام فاطمه زهراء سلام اللّه عليها، شوهرش علىّ بن ابى طالب عليه السلام را به حضور پدرش فرستاد؛ چون علىّ عليه السّلام وارد شد حضرت از جاى برخواست و از ورود علىّ عليه السلام تجليل نمود و او را در بغل گرفته و به سينه خود چسبانيد.


موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، داستان ، ،


ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 11 آبان 1394برچسب:داستان,پیامبر,ام سلمه,حکایت, | 13:40 | نویسنده : منا هادوی |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • انیمیشن گلکسی