در شهر يثرب مرد ثروتمند و بانفوذى بود به نام عبد الله بن ابى بن ابى سلول كه مورد احترام هر دو قبيله اوس و خزرج بود و پيش از اين نام او را ذكر كرديم و مردم يثرب كه از اختلاف و زد و خورد خسته شده بودند قبل از آنكه مسلمان شوند به فكر افتاده بودند تا اين مرد را بر خود فرمانروا سازند و همگى از او اطاعت كرده و به اختلاف و خونريزى ميان خود خاتمه دهند، و با طلوع و انتشار اسلام در يثرب و ورود رسول خدا(ص)بدان شهر اين برنامه به هم خورد و مردم گرد شمع وجود آن حضرت را گرفته و به بركت آن بزرگوار اختلافها به يك سو رفت.

عبد الله بن ابى از اين پيش آمد سخت ناراحت و دلگير بود زيرا با ظهور اسلام و ورود پيامبر بزرگوار اسلام بدان شهر برنامه رياست و فرمانروايى او به هم خورد و از بين رفت از اين رو هنگامى كه رسول خدا(ص)از ميان قبيله او عبور مى‏كرد با آستين جلوى بينى خود را گرفت تا گرد و غبارى كه بلند شده بود در بينى او نرود و با ناراحتى پيش آمده بر خلاف قبايل ديگر گفت:

به نزد آنها كه تو را گول زده و بدين شهر آورده‏اند برو و بر آنان فرود آى!

سعد بن عباده كه در ركاب رسول خدا(ص)بود - و پيش از اين نيز نامش مذكور شد - ترسيد مبادا سخنان بى ادبانه و زننده وى در روح پاك و لطيف رسول خدا(ص)اثر كند از اين رو به عنوان عذرخواهى از جسارت و بى ادبى آن مرد پيش آمده ومعروض داشت: يا رسول الله مبادا بى ادبى و جسارت اين مرد دل شما را آزرده سازد او را به حال خود بگذاريد، زيرا ما مى‏خواستيم او را فرمانرواى خود سازيم و چون اكنون مشاهده مى‏كند كه رياست و فرمانروايى از دست او رفته ناراحت و نگران است، و از دست رفتن اين مقام خود را از شما مى‏بيند.

 


موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،


تاريخ : دو شنبه 11 آبان 1394برچسب:عبد الله بن ابى,رئيس,منافقين,مدينه,هجرت, | 14:17 | نویسنده : منا هادوی |

پس از اين دستور نخستين خانواده‏اى كه عازم هجرت به شهر يثرب گرديدند، ابو سلمه بود كه از آزار مشركين به تنگ آمده بود و قبلا نيز يك بار به حبشه هجرت كرده بود. پس از اين رخصت همسرش ام سلمه را(كه بعدها به همسرى‏رسول خدا(ص)درآمد)با فرزندش سلمه برداشت تا به سمت‏يثرب حركت كند.

قبيله ام سلمه - يعنى بنى مغيره - همين كه از ماجرا با خبر شدند سر راه ابو سلمه آمده و گفتند: ما نمى‏گذاريم ام سلمه را با خود ببرى و ابو سلمه هر چه كرد نتوانست آنها را قانع كند و همسرش را همراه ببرد و سرانجام ناچار شد ام سلمه را با فرزندش سلمه نزد آنها گذارده و خود بتنهايى از مكه خارج شود.

از آن سو قبيله ابو سلمه - يعنى بنى عبد الاسد - وقتى شنيدند فرزند ابو سلمه در قبيله بنى مغيره است پيش آنها آمده گفتند: ما نمى‏گذاريم فرزندى كه به ما منتسب است در ميان شما بماند و پس از كشمكش زيادى كه كردند دست‏سلمه را گرفته و به همراه خود بردند.

ام سلمه نقل كرده: كه اين ماجرا نزديك به يك سال طول كشيد و در طول اين مدت كار روزانه من اين بود كه هر روز صبح از خانه بيرون مى‏آمدم و در محله ابطح مى‏نشستم و تا غروب در فراق شوهر و فرزندم گريه مى‏كردم تا روزى يكى از عمو زادگانم از آنجا گذشت و چون وضع رقتبار مرا مشاهده كرد پيش بنى مغيره رفت و به آنها گفت: اين چه رفتار ناهنجارى است؟چرا اين زن بيچاره را آزاد نمى‏كنيد، شما كه ميان او و شوهر و فرزندش جدايى انداخته‏ايد؟

اعتراض او سبب شد تا مرا رها كرده گفتند: اگر مى‏خواهى پيش شوهرت بروى آزادى!


موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،


ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 11 آبان 1394برچسب:هجرت پيامبر اكرم,مدينه, | 13:54 | نویسنده : منا هادوی |

با پيشرفت ‏سريع اسلام در شهر يثرب، مقدمات هجرت رسول خدا(ص)و مسلمانان مكه بدان شهر فراهم شد. زيرا مشركين مكه روز به روز دايره فشار و شكنجه را به مسلمانان تنگتر كرده و آنها را بيشتر مى‏آزردند تا جايى كه به گفته مورخين بعضى را از دين خارج كردند.

رسول خدا(ص)نيز در مشكل عجيبى گرفتار شده بود از طرفى ابيطالب و خديجه دو پشتيبان و حامى داخلى و خارجى خود را از دست داده و اين دو حادثه دشمنان را نسبت‏بدان حضرت بى باك‏تر و جسورتر ساخته بود و از طرف ديگر ديدن و شنيدن اين مناظر رقتبارى را كه مشركين نسبت‏به پيروانش انجام مى‏دادند طاقتش را كم كرده و از جانب خداى تعالى نيز مامور به تحمل و صبر مى‏بود.

نفوذ اسلام در شهر يثرب فرج و گشايش بزرگى براى رسول خدا(ص)و مسلمانان بود و پيغمبر خدا(ص)به مسلمانان دستور داد هر يك از شما كه تحمل آزار اينان را ندارد به نزد برادران خود كه در شهر يثرب هستند، برود.

 


موضوعات مرتبط: درباره محمد(ص) ، هجرت ، ،


تاريخ : دو شنبه 11 آبان 1394برچسب:هجرت پيامبر اكرم,مدينه, | 13:53 | نویسنده : منا هادوی |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • انیمیشن گلکسی